دروجود انسانی که میل به سعادت دارد، دردی درونی که از نیاز فطری او سرچشمه میگیرد، وجود دارد و آن میل، وصل به لقای الهی است.
این اشتیاق و دوری از وصال او، غم و اندوهی در وجود انسان می گذارد که در عین جانکاه بودن لذّتی به همراه دارد که هیچ لذّتی یارای برابری با ان نیست؛ به گفته سعدی:
آب حیات من است، خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرمی است، ما و غم روی دوست
مثال: رابطه انسان وخدا رابطه ماهی و آب است؛ ماهی چون به چشمه می رسد به حقیقتی آگاه می گردد که از آغاز با او بوده است.
چنان که قرآن کریم می فرماید:«هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ: و او با شماست، هر جا باشید».(1)
حضرت علی(علیه السلام)در این باره می فرماید:«خداوند در عین نزدیکی به موجودات، بلند مرتبه است و در عین تعالی، به موجودات نزدیک است».(2)
نتیجه گیری: انسان اگر چه خود را از خدا دور می داند و به سوی او در حرکت است، اما همانند کسی است که با چشمان بسته به سوی روشنایی گام بر می دارد؛ نور بر فردی که چشمانش بسته است احاطه دارد و او برای وصول به آن ناگزیر باید دیده بگشاید و پرده از چشم خود باز گیرد.
پی نوشت:
1-سوره حدید، آیه4.
2-بحارالانوار، ج90،ص189.